به عبارت دیگر تصور میکنم که دفتر تعاونی 1401 یادداشت درباره افراد دیگر است. اما البته اینطور نیست. من هیچ کاری با آنچه که یک غریبه به دیگری در هتچک در پاویون گفت، ندارم.
در واقع من گمان می کنم که خط “این شماره فوتبال قدیمی من است” به هیچ وجه تخیل من را لمس نمی کند، بلکه فقط خاطره ای از چیزی است که زمانی خوانده شده است.
احتمالا “دوی هشتاد یاردی”. لفاف کرپ دو چین در یک نوار ویلمینگتون. البته سهم من همیشه در مورد دختر نامبرده ای با لباس حریر چهارخانه است. به یاد داشته باشید که من چه بودم: این همیشه نکته است.
اعتراف به این نکته دشوار است. ما با این اخلاق بزرگ شدهایم که دیگران، هر کس، همه دیگران، بنا به تعریف جالبتر از خودمان هستند.
به او آموزش داده شده که متمایز باشد، فقط از این جنبه خودافزایی. (“تو کمترین اهمیت را در اتاق هستی و آن را فراموش نکن”، فرماندار جسیکا میتفورد در هر مناسبت اجتماعی در گوش او خش خش می کند.
آن را در دفترچهام کپی کردم، زیرا اخیراً توانستم وارد اتاقی شوم بدون اینکه چنین عبارتی را در گوش درونیام بشنوم.) فقط افراد بسیار جوان و بسیار مسن میتوانند رویاهای خود را در هنگام صبحانه بازگو کنند.
من نه تنها همیشه در تشخیص آنچه اتفاق افتاده و آنچه صرفاً ممکن است رخ داده باشد مشکل داشته ام، بلکه متقاعد نشده ام که این تمایز، برای اهداف من، مهم است.
در پایان، عمیقترین ارزش دفترچهها برای او این بود که این خط را به خاطر بسپارد، بلکه خاطرهای بود که باید به یاد زنی که آن را گفت و بعد از ظهری که آن را شنیدم، به یاد بیاورم.